درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید طفا نظر بدهيد و از مطالب ان لذت ببريد باتشكر مدير وبلاگ erfanansaeri آخرین مطالب پیوندهای روزانه
نويسندگان دنياي مطالب ديدني هر مطلبي كه ميخواي پيدا ميشه یه استاد داشتیم هر سری میومد سر کلاس به دخترا تیکه مینداخت . یه بار دخترا تصمیم میگیرن با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون . قضیه به گوش استاد میرسه جلسه بعد یکم دیر میاد سر کلاس میگه از انقلاب داشتم میومدم دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده رفتم جلو پرسیدم گفتن با کارت دانشجویی شوهر میدن! دخترا پا میشن برن بیرون استاده میگه کجا میرید وقتش تموم شد تا ساعت 10 بود! چند وقت پیش داشتم سواره مترو میشدم خانمه بعد از کلی هول دادن رفته نشسته رو صندلی بعد که نگاش میکنم میخنده میگه : آدم میاد مترو روحیه اش عوض میشه یکم هول میدیم میخندیم ... واقعا که ... مادربزرگم تو شهرستان از مغازه شیر خریده آورده خونه، خالهم دیده تاریخ مصرفش گذشته، مادربزرگ ما هم برگشته مغازه گفته: آقا دخترم میگه تاریخ این گذشته! یارو پیرمرده صاحب مغازه هم نه گذاشته نه برداشته بش گفته: با کارخونه تماس گرفتیم گفتن تمدیدش کردیم!! اونم ساده، گفته باشه و شیر رو برداشته آورده دوباره خونه یه فامیل داریم وقتی برای شام میریم خونشون تا سر سفره میشینم شروع میكنه به حرف زدن راجع به گرونی! مثلا میگه همین برنج كه شما دارین میخورین را خریدم كیلویی 3 هزار تومان به مامانم میگم میخوام برم بیمارستان ملاقات عمه. میگه تیریپه فامیل دوستی ور ندار. پرستار خوشکله امروز شیفتش نیست پشته یه وانته نوشته بود عاقبت فرار از مدرسه. پشت یه آژانسه نوشته بود عاقبت رفتن به دانشگاه نظرات شما عزیزان:
SALAM BE WEBLOGE MANAM SAR BEZAN
یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:, :: 22:51 :: نويسنده : Erfanansari
|